لوج |
لوج
دهقان پیر، با ناله می گفت: ارباب! آخر درد من یکی دوتا که نیست، با وجود این همه
بدبختی، نمی دانم خدا چرا با من لج کرده و چشم تنها دخترم را « چپ » آفریده است؟
! دوخترم همه چیز را دوتا می بیند!
ارباب پرخاش کرد که بدبخت! چهل سال است نان مرا زهرمار می کنی!
مگر کور بودی، ندیدی که چشم دختر من هم « چپ » است؟!
گفت چرا ارباب دیدم .... اما ... چیزی که هست. دختر شما همه ای این خوشبختی ها را دوتا
می بیند ... ولی دختر من . این همه بدبختی ها را .....
محرم سعیدی
https://get.cryptobrowser.site/2738817
|
نویسنده: atila ׀ تاریخ: سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName->
׀
|
|
CopyRight| 2009 , adalet.LoxBlog.Com , All Rights Reserved Powered By
LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.COM
|