« آن یکی آمد در یاری بزد
گفت یارشَ کیستی ای مُتَمَد
گفت من، گفتش برو هنگام نیست
بر چُنین خانی مقام خام نیست
خام را جز آتش هجر و فُراق
که پَزَد که وارهاند از نفاق
چون تویی تو، از تو نرفت
سوختن باید تو را در نار و تَفت
رفت آن مسکین و سالی در سفر
در فُراق یار سوزید از شَرَر
پُخته گشت آن سوخته پس بازگشت
باز گِردِ خانه ی انباز گشت
حلقه زد بر در به صد ترس و ادب
تا بِنَجَهَد بی ادب لفظی ز لب
بانگ زد یارش که بر در کیست آن
گفت بر در هم تویی ای دِلسِتان
گفت اکنون چون منی، ای من درا
نیست گنجایش دو من در یک سرا ».
« حضرت مولانا جلال الدین بلخی »
|